قداست فلسطين در آموزه هاى قرآن

تاریخ انتشار:
قدس، بيت المقدس و سرزمين مبارك نام هاى سرزمينى است كه از سوى خداوند تبرك و قداست يافته است. هر چند كه همه مناطق زمين به جهت آيه و نشانه اى الهى بودن و انتساب به آفريدگارشان از جايگاهى بلند و رفيع برخوردار بوده و از قداست و بركت بهره مند مى ‏باشند.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|مقاله قداست  فلسطين در آموزه هاى قرآن، کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
نگارنده: خلیل پورمنصوری

قدس، بيت المقدس و سرزمين مبارك نام هاى سرزمينى است كه از سوى خداوند تبرك و قداست يافته است. هر چند كه همه مناطق زمين به جهت آيه و نشانه اى الهى بودن و انتساب به آفريدگارشان ازجايگاهى بلند و رفيع برخوردار بوده و از قداست و بركت بهره مند مى ‏باشند.(259) به شرط آن كه مختص سرزمين خاورميانه ندانيم؛ چنان‏كه از يمن نيز در اين آيه به عنوان سرزمين مبارك خوانده شده است(260) ولى سرزمين فلسطين تنها سرزمينى است كه در قرآن به عنوان سرزمين مقدس توصيف شده است. به اين معنا كه گاه سرزمين هاى ديگرى نيز از سوى خداوند  به صفت و ويژگى بركت متصف شده است ؛ همان‏گونه درباره سرزمين مكه كه خانه خدا در آن قرار دارد مى‏فرمايد: »ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا و هدى للعالمين« ؛(261) نخستين خانه‏اى كه براى مردمان قرار داده شده آنى است كه در بكه )مكه( مبارك و مركز هدايت جهانيان است.

قداست فلسطين در آيات قرآن

در همه آياتى كه ارتباط به سرزمين فلسطين دارد سخن از دو وصف قداست  و مبارك است. به اين معنا كه اين سرزمين افزون بر ويژگى مبارك بودن سرزمينى مقدس است. قداست ويژگى انحصارى اين سرزمين است. البته قداست سرزمين اختصاص به شهر قدس و بيت المقدس نداشته بلكه در آيات قرآنى به بخش هاى ديگرى از سرزمين فلسطين اين صفت داده شده است، كه مى‏فرمايد:

«فلما اتيها نودى يا موسى انى انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى» ؛(262)

پس زمانى كه موسى به سرزمين مقدس در آمد از سوى خدا موسى خوانده شد كه من خود پروردگار توام؛ پس كفش هايت را بر كن ؛ زيرا تو در سرزمين و وادى مقدسى طوى هستى.

در اين آيه به صراحت سرزمين و وادى طوى به عنوان سرزمين مقدس مورد تأكيد قرار گرفته و به همين سبب قداست از وى خواسته شده تا كفش هايش را به احترام و قداست سرزمين از پاى خويش در آورد.

در آيه 30 سوره قصص، همين سرزمين به سرزمين مبارك نيز ستوده و توصيف شده است كه بيان خصوصيت و ويژگى ديگرى براى اين سرزمين است.

اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه تنها سرزمين بيت المقدس به عنوان سرزمين مقدس نخواهد بود بلكه دست كم بخش ديگرى از سرزمين فلسطين به عنوان سرزمين مقدس ستوده شده و براى آن احكام و دستورهاى خاصى از سوى خداوند فروفرستاده شده كه يكى از آن ها پابرهنه بودن در آن سرزمين مقدس است.

در آيه‏ اى ديگر سرزمين مقدس همه سرزمين فلسطين دانسته شده است و خداوند هنگامى كه موسى و قومش از مصر گريخته و به آن سوى رود نيل رسيدند ، در تقديس سرزمينى كه در آن وارد شده اند از زبان موسى مى فرمايد:

»يا قوم ادخلوا الارض المقدسه التى كتب اللَّه لكم و لا ترتدوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين« ؛(263)

اى قوم من ! به سرزمين مقدسى در آيد كه خداوند آن را براى شما قرار داده و به پشت خود باز نگرديد و راه پيشين را نرويد تا زيانكار گرديد.

در اين آيه سرزمينى كه آن سوى نيل قرار دارد از سوى خدا و به زبان موسى عليه السلام سرزمين مقدس دانسته شده است.

بنابراين اگر همه سرزمين فلسطين را سرزمين مقدسى بر نشمريم دست كم دو منطقه مهم آن يعنى وادى ايمن در طوى‏و نيز سرزمين قدس و بيت المقدس از سرزمين هاى  خاصى هستند كه تنها به اين ويژگى خاص يعنى  قداست ستوده شده اند.

البته در آيات قرآن سرزمين اورشليم و بيت المقدس به طور خاص به اين نام ستوده نشده است؛ زيرا در آيات قرآن درباره اين بخش از سرزمين فلسطين، به مبارك بودن آن بسنده كرده است و آن را  به صفت خاص قداست نستوده است.

به نظر مى رسد كه از نظر موسى عليه السلام و خداى موسى همه سرزمين فلسطين مقدس است؛ چنان كه در آيه 21 سوره مائده بدان اشاره شده است. از اين رو آنان مدت بسيارى را در سرزمين فلسطين به ويژه بيابان سينا زيستند و از مواهب الهى چون مَن و سَلوى بهره‏مند شدند و چشمه هاى دوازده گانه از درون سنگ به اعجازى پديدار شده تا از آب شيرين و گواراى آن بنوشند.

اما خوى زياده طلبى و رفاه خواهى ايشان را وادار ساخت تا از بيابان سينا بيرون بروند و از خدا بخواهند تا ايشان به شكل ديگر مردمان از خوراكى هاى زمين بهره مند گرداند. آنان مامور مى شوند براى رسيدن به اين خواسته وارد شهرى از شهرها(264) درآيند ولى نتيجه شهر نشينى به آنان گوشزد مى شود كه اگر بخواهند به شهرى با نظام سياسى و اجتماعى در آيند بايد ذلت و مسكنت را نيز بپذيرند ؛ زيرا نظام سياسى هيچ كشور )دولت شهرهاى آن زمان فلسطين( اين اجازه را به مهاجران نمى داد كه بخواهند به دلخواه زندگى كنند. از اين رو مى‏بايست وابستگى به قدرت را حفظ كنند و لازمه آن نيز پذيرش ذلت و خوارى و تنگناهاى اقتصادى بود كه پيش از اين خود در شهر مصر گرفتار آن بوده‏اند.

تعبير قرآن به مصر در اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه مراد از شهرى از شهرها ، مناطقى بوده است كه داراى نظام سياسى و حكومتى بوده است. بنى اسرائيل كه در نظام سياسى فرعونى به سر مى بردند هر منطقه اى كه داراى نظام سياسى و حكومتى بوده است به عنوان مصر مى شناختند. از اين رو در اصطلاح و كاربرد قرآنى اين واژه به تبعيت از نگرش بنى اسرائيل، مصر عبارت از شهرهايى است كه داراى نظام سياسى و حكومتى است و در حقيقت دولت شهرى است همانند دولت شهرهايى كه بعدها در يونان پديدار شد.

اين مطلب قرآنى به خوبى نشان مى دهد كه دولت شهرها پيش از آن كه در يونان شكل بگيرد در مناطق خاورميانه در ميانرودان و سپس در فلسطين وجود داشته و اين شيوه زندگى سپس با تمدن هاى فينقى وارد يونان و آن سوى درياى‏ مديترانه شد.

در اين آيات سخن از دولت شهرهايى  با نظام حكومتى است كه مصر ناميده مى شود. خداوند از ايشان مى خواهد كه در جست وجوى زندگى پيشين خود در مصر فرعونى مى توانيد به هر يك از دولت شهرهاى فلسطينى درآيد، ولى‏ ذلت و مسكنت دوباره را نيز مى  بايست پذيرا باشيد؛ زيرا ورود به دولت شهرها و بهره مندى از حمايت و امنيت و خوراك و اسايش آن جا به معناى پذيرش نظام سياسى آن جا و ذلت و خوارى دوباره در حوزه معنوى و تنگدستى و فقر و مسكنت در حوزه اقتصادى و زندگى مادى است. به اين معنا كه پذيرش نظام سياسى جز براى شما خوارى‏معنوى و فقر مادى چيزى به دنبال نخواهد داشت و در حقيقت از همان چيزى كه گريخته‏ ايد بدان گرفتار مى‏شويد.

راهكار دومى كه قرآن پيشنهاد مى دهد آن كه به جاى داخل شدن به دولت شهرهاى سرزمين فلسطين مى توانيد به يكى از آبادى‏هاى آن در آيد كه از نظام سياسى برخوردار نيستند و مى توانيد با آرامش به اسايش دنيوى دست يابيد.

بنى‏اسرائيل هر چند كه شهر نشينى را دوست مى‏دارند، ولى نمى توانند آن را آشكار كنند ؛ زيرا پيش از اين در راه سرزمين فلسطين به قومى برخورد كرده بودند كه اشيايى را به جاى خدا مى پرستيدند و از آن حضرت خواسته بودند كه براى آنان خداى مجسم و بتى بياورد تا او را پرستش كنند. حضرت موسى عليه السلام براى رهايى از گرفتارى قوم مجبور شد افزون بر پند و اندرز آنان را از شهرهايى كه فرهنگ غالب آن مى توانست جمعيت اندك آنان را استحاله فرهنگى‏كند دور ساخت . اكنون رفتن به شهرها همين خطر را افزون بر خطر پيشين داشت. آنان در مدتى كه حضرت در بيانان ايشان را رها ساخته بود تا چاره اى برايشان بينديشد و نظام نامه شهرنشينى را از خدا بگيرد كه به نام تورات ناميده مى شود، گرفتار گوساله پرستى مى شوند و در دام عقايدى شبيه عقايد و مناسك شهرنيشن هاى فلسطين مى‏افتند. مجازات مى  شوند و اكنون دوباره ممكن است كه چنين پيش‏آمدى تكرار شود. پس به سوى آباديى مى‏روند كه از نظر جمعيتى كم و از نظر نظام سياسى و اجتماعى ساده و بى حكومت و دولت شهرند. آنان در جست‏وجوى اين خواسته به آباديى از آبادى هاى سرزمين مقدس فلسطين مى‏رسند كه از آن به نام آن آبادى خاص ياد مى كند.

واژه آبادى يا قريه در كاربردهاى قرآنى دلالت بر نوعى خاص از اجتماع دارد. به اين معنا كه هنوز مردمانش به شهرنشينى  و قواعد و نظام هاى آن دست نيافته و يا نيازى نبوده است تا داراى نظام هاى سياسى و اجتماعى و قضايى‏پيچيده اى  باشند. به خلاف واژه مدينه و مدن و مصر كه به معناى و مفهوم شهرهايى با قانون و نظام هايى‏سياسى  و اجتماعى اطلاق مى شود. هر چند كه ميان نطام هايى كه به عنوان مدينه و يا مدن خوانده مى شود با نظام سياسى و اجتماعى مصر فرق دارد. به نظر مى رسد كه نظام مدن را بتوان مصداق درست واژه دولت شهر دانست و مصر دولت شهرهايى با تفاوت هايى محسوسى است كه در آن حكومت از نظام استبدادى برخوردار است. به سخن ديگر مدينه دولت شهرهاى با نظام سياسى است، كه قانون بر آن حكومت مى‏كند، ولى در مصر هر چند كه قانون وجود دارد اما آن كسى كه در واقع حاكم است شخص است نه قانون. از اين روست كه پيامبر نخستين دولت اسلامى را به نام مدينه معرفى مى كند تا نشان دهد كه حكومت از آن شخص او نيست بلكه از آن قانون اسلام است. اين تفاوت مهم و جزيى را مى توان در ميان دولت شهرهايى كه مدينه خوانده و يا از آن ها به مصر نام برده مى شود به خوبى به دست آورد و نشان داد.

به نظر مى‏رسد كه اين آبادى و به تعبير قرآن آبادى خاصى كه مشهور براى بنى‏اسرائيل بود و ما اكنون به نام اورشليم ، بيت المقدس و قدس آن را مى شناسيم،  زمانى آبادى كوچكى بود كه تنها ديوارى‏ هاى براى محافظت از يورش دشمنان داشت. بنابراين هر كسى مى توانست وارد اين شهر شده و در آن جا سكونت كرده و از بركات آن بهره مند شود. اين آبادى به گونه اى نبوده است كه ورود و خروج بيگانگان و يا سكونت در آن موجب رنجش كسى شود.

هر چند جمعيت چند هزارى و يا چند صد هزارى بنى اسرائيل به گونه اى بود كه مى توانست تعادل جمعيتى بومى آن را به نفع مهاجران به هم بزند، ولى مردمان اين سرزمين به سبب وسعت خاك و كثرت روزى نيازى نمى ديدند كه از ورود اقوام صلح طلب جلوگيرى كنند. شايد آنان حتى خود حاضر بودند كه چنين جمعيتى با علم و دانش و ثروت و فرهنگ در منطقه و آبادى آنان سكونت كند تا از فوايد وجودى آنان بهره مند شوند.

در گزارش قرآن اين مسئله به خوبى و روشنى نمودار است كه ساكنان آبادى نه تنها مردمان صلح خواه و مهربانى بوده بلكه پذيراى انبوه مهاجرانى چند هزار نفرى و يا چند صد هزار نفرى بودند . از اين روست كه خداوند به بنى اسرائيل فرمان مى دهد كه از راه دروازه هاى آبادى به درون آن در آيد و هنگامى كه به پاى دروازه ها رسيديد به مردم آن جا احترام بگذاريد و كرنشى كنيد و از آنان امان بخواهيد و پناه جويى كنيد . آنان اگر چنين رفتارى را از شما ببينند كه مردمان متجاوز نيستيد شما را در ميان خويش مى گيرند . خشونت نكنيد و كلامى غير از آن چه گفته شد به زبان نياوريد.(265)

اما بنى اسرائيل نه تنها به اين دستور و فرمان عمل نكردند بلكه راه تندخويى و خشونت را در پيش گرفتند . آنان از حضرت موسى مى خواستند كه مردمان آن آبادى را بيرون كرده و خود زمام اختيار آن جا را در دست گيرند. آن حضرت از اين كه مردمان آبادى را بيرون كند و در حق آنان ظلم و ستم روا دارد شايسته ندانسته و با آنان به مخالفت برخاست . آنان نيز گفتند: تا مردمان آبادى را بيرون نكنيد ما در اين آبادى وارد نمى شويم.(266) تحليل و توجيه ايشان آن بود كه مردمانش جبار و زورگو هستند و ما نمى توانيم با آنان زندگى كنيم بنابراين يا ما و يا آنان . اين در حالى بود كه خلاف حكم الهى است كه كسى را از سرزمين خويش آواره سازند بى آن كه جرم و گناهى كرده باشند.

حضرت موسى عليه السلام و دو نفر از همراهان با وفاى ايشان به بنى ‏اسرائيل گفتند: از رفتار خويش دست بكشيد و بدون آنكه جنگ و خون ريزى كنيد مى توانيد از همين دروازه به آبادى در آيد و از نعمت هاى آن جا بهره‏مند شويد. شمار شما آن چنان زياد است كه نيازى به درگيرى نيست . با صلح وارد شويد و با آنان زندگى كنيد. همين كه شما وارد آبادى‏شويد از نظر جمعيتى  آن چنان زياد هستيد كه بر ايشان برترى مى يابيد و شما اختيار و زمام آبادى را در اختيار مى گيرد بدون آن كه جنگ و خون ريزى انجام شود و يا مردمى بى گناه آواره شوند.(267) ولى آنان جز به بيرون راندن مردمان آبادى و جنگ و خون ريزى راضى نشدند . پس ساز جنگ نواختند  و آن گاه كه خواستند كه با جنگ و خون ريزى در آبادى درآيند ديگر بار خود در عمل كوتاهى كرده و از خدا و موسى عليه السلام خواستند كه ما اين جا مى نشينيم تو و خدايت برويد و آن جا را اشغال كنيد تا ما وارد اين آبادى شويم.(268) اين چنين شد كه چهل سال به تنبيه در پيرامون اين شهر و در منطقه سرگردان شدند و نتوانستند وارد آن شوند.(269)

در اين آيات آبادى كه ما از آن به نام قدس ياد مى كنيم، هر چند  سرزمين مباركى خوانده شده، ولى به نام اختصاص قدس ياد نمى شود ، در حالى كه  در باره سرزمين طوى اين واژه به صراحت  وارد شده و خداوند آن را بقعه مبارك و سرزمين مقدس بر مى شمارد.

به هر حال از آيات قرآن بر مى آيد كه سرزمين فلسطين سرزمين مقدسى است و اين تقدس و قداست اختصاصى به شهر بيت المقدس و يا وادى طوى در سرزمين سينا ندارد. هر چند كه قداست طوى به جهاتى مورد تأكيد قرار گرفته است.

در سخنان موسى عليه السلام همه سرزمينى كه مردم بنى اسرائيل مأمور شدند تا پس از رهايى از دست فرعونيان در آن سكونت گزيند و زندگى كنند ، سرزمين مقدس دانسته شده است؛(270) بنابراين همه سرزمين فلسطين مقدس و مبارك است .

در آياتى از قرآن(271) سرزمين فلسطين و شرق و غرب آن به عنوان سرزمين مبارك ياد شده است كه زمانى بنى اسرائيل از آن بهره مند شدند تا خداوند نعمت وعده داده خويش را بر آنان به بهترين شكل به كمال برساند.

در حقيقت در اختيار گرفتن حكومت منطقه فلسطين و پيرامون آن از آن رو به بنى اسرائيل داده شد كه خداوند از سوى‏موسى  به آنان وعده داده بود تا آن حضرت را در حنگ با فرعون يارى داده و همراه او باشند . اين گونه بود كه خداوند به وعده خويش عمل كرد و آنان را وارث آن سرزمين مقدس و مبارك گرداند.(272)

اگر به پيشينه اين توصيف در گزارش هاى قرآنى بپردازيم در مى يابيم كه اين سرزمين در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام به عنوان سرزمين مباركى مسكن آن حضرت انتخاب شده است . خداوند درباره مهاجرت حضرت ابراهيم از سرزمين بابل پس از آتش سوزى مشهور و رهايى از آن مى فرمايد: »و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين« ؛(273) ما ابراهيم را به همراه لوطا از دست دشمنان كافرش نجات داده و به سوى سرزمين برديم كه آن را براى جهانيان مبارك گردانيديم.

نكته جالب در اين آيه آن است كه اين سرزمين خاص را كه حضرت ابراهيم و يارانش را به آن جا كوچانده و از بدى‏دشمنانش رهايى  بخشيده، سرزمينى مبارك براى جهانيان دانسته است. از اين رو مى توان گفت كه خاص قوم و قبيله و يا دينى نيست و همه انسان ها بلكه جهانيان از جن و انس از آن سود مى برند و از بركات آن استفاده مى كنند.

برخى از مفسران به جهت آن كه شرايع آسمانى و قوانين وحيانى الهى در اين سرزمين بر جهانيان نازل شده را علت اصلى آن دانسته اند كه خداوند اين سرزمين را براى جهانيان مبارك دانسته است؛ زيرا همه اديان توحيدى الهى از اين سرزمين به جهان گسترش يافته  و همگان از آن بهره مند شده اند.((274)

در تورات اين سرزمين مبارك كه حضرت ابراهيم به آن جا كوچ كرده ، سرزمين كنعان ناميده شده(275) و آن را در زمره سرزمين هاى ميان فرات تا نيل (276)دانسته است.

به هر حال سرزمين فلسطين در آيات قرآنى سرزمينى مقدس و مبارك است. البته در آيات قرآن گستره بيش ترى از فلسطين امروزى به عنوان سرزمين مبارك ياد شده است كه مى توان گفت شامل شامات )فلسطين ، اردن ، سوريه و لبنان( مى‏شود.

سرزمين فلسطين به نام هاى نيك ديگرى نيز ستايش شده است، مانند جايگاه صدق و راستى(277) و سرزمين بلند و والا مقامى كه از امنيت و آب فراوان بهره مند است ياد و ستوده شده است.(278)

 

قدس در اديان آسمانى

سرزمين فلسطين و قدس به جهاتى در نزد همه اديان ابراهيمى از ارزش و جايگاه بالا  و مقام عالى برخوردار مى باشد. همه پيروان هر يك از سه شريعت ابراهيمى )اسلام و يهود و مسيحيت( تقدس آن را معتبر دانسته و از قداست آن ياد و دفاع مى‏ كنند.(279)

آثار و بناهاى دينى فراوانى در اين سرزمين براى هر يك از پيروان اين سه شريعت توحيد آسمانى وجود دارد كه مى‏توان به ديوار ندبه براى  يهوديان ، كليساى قيامت براى مسيحيان و مسجد الاقصى براى مسلمانان ياد كرد.(280)

چنان كه گفته شد قداست سرزمين اختصاص به شهر قدس نداشته بلكه همه سرزمين فلسطين از چنين قداستى‏برخوردار مى باشد . اين مطلب را روايات اسلامى نيز تأييد مى كند؛ زيرا در بيان قداست فلسطين رواياتى ‏وارد شده كه اختصاص به شهر قدس و جايى  كه مسجد الاقصى قرار گرفته ندارد. از جمله قداست شهر الخليل به عنوان مكان كوچ وهجرت حضرت ابراهيم عليه السلام و نيز محل دفن آن حضرت(281) اشاره كرد.

آن سرزمين به جهانى چند مقدس و مبارك گفته شده است كه از آن جمله به جهت فراوانى آب و سرزمين حاصل‏خيز(282) است و ديگر گهواره شرايع آسمانى و توحيدى است،(283) و مسكن صالحان و پيامبران(284) از مهم‏ترين دلايل اين ستايش بيان شده است.

بنابراين اين قداست و مبارك بودن به دو جهت مادى و معنوى مورد تأييد و گزارش قرار گرفته است. البته مى بايست علت معنوى را بر علل ديگرى ترجيح داد ؛ زيرا رسالت پيامبران و دعوت مردمان به توحيد كه از اين سرزمين آغاز شده اصل اساسى در تبرك سرزمين مى بايست بر شمرد؛ چون همين مسئله رسالت پيامبران است كه زمينه ساز بركت و خير فراوان بر مردمان شده است. هر چند كه علت‏هاى ديگر نيز مى‏تواند خود از بركات همين نعمت عظيم باشد ؛ چه اين كه قرآن هدايت بشرى و عمل به آموزه هاى وحيانى را از علل نزول بركات زمينى و آسمانى برشمرده است. كه مى‏توان گفت علت اصلى تبرك سرزمينى همين مسئله توحيد و پرستش خداى يگانه و عمل به دستورهاى وى بوده باشد؛ زيرا در يك نظام اعتقادى توحيدى ، تقدس و تبرك سرزمينى و يا مكان و يا زمانى در بيشتر موارد به سبب رخ‏دادهاى مهم دينى است كه در آن ها روى داد و يا مناسكى است كه مى بايست در آن زمان و يا مكان به جا آورده شود كه از آن جمله مى توان به مسئله تبرك سحر و ماه رمضان و ذى الحجه و سرزمين مكه و عرفات و منى ياد كرد.(285) مبارك خواندن خانه خدا(286) و يا اطراف مسجد الاقصى(287) و يا شب قدر(288) از سوى خدا نيز بر همين پايه مى‏باشد.

به هر حال در تمام منابع اسلامى و يهودى قداست اختصاصى به آبادى قدس و اورشليم نداشته بلكه شامل همه فلسطين است. البته اختلاف نظرهايى در تعيين حدود سرزمين مقدس وجود دارد. محدوده اين سرزمين مقدس بر پايه باورهايى يهودى متغير است و اين تغيير به دوره هاى گوناگونى بر مى گردد كه يهوديان بر مناطقى چيره بوده و يا آن را از دست مى دادند. از اين رو معيار در قداست به وجود دولت يهودى و چيرگى آنان بستگى مى يابد كه همواره در دوره‏هاى مختلف متغير بوده است.(289)

با توجه به باورهاى تورات يهوديان در باره مرزهاى دولت موعود مى توان گفت كه مرزهاى آن براى يهوديان مشخص است(290) كه در برخى از تفاسير اسلامى نيز اين محدوده بازتاب يافته است.(291)

با اين همه در بينش و نگرش بيشترى مفسران و مورخان اسلامى كه قداست سرزمين فلسطين را فراتر از جريان مالكيت بنى اسرائيل بر آن مى نگرند، با توجه به آيات گوناگون قرآن ديدگاه متعددى درباره حدود آن ارايه داده‏اند كه مى توان آن‏ها را به سه منطقه ؛ تمام سرزمين شام؛ مصر تا فرات و بخش‏هايى از شام )سرزمين فلسطين( تقسيم كرد.

بنابراين قداست از آن سرزمين فلسطين است كه شامل صحراى سينا و سرزمين فلسطين كنونى و بخشى از اردن و لبنان و سوريه را شامل مى شود. به نظر مى رسد كه تسرى قداست آن به پيرامون به مناسبت هاى گوناگونى است كه براى پيامبران ابراهيمى رخ داده است. از اين رو قداست را به همه سرزمين و منطقه شامات تسرى داده اند كه مهد پيامبران و محل ظهور و گسترش اديان توحيدى و الهى بوده است.(292)

 

ويژگى‏ هاى بيت ‏المقدس

بيت ‏المقدس، قدس و يا اورشليم به باور بيشترى و بلكه همه مفسران، همان قريه و آبادى است كه بنى اسرائيل پس از رهايى از ستم فرعونى و در خواست بهره مندى از نعمت هاى زمينى دنيا ، مأمور شدند تا وارد آن شوند.(293)

اين سرزمين ، سرزمين آباد و پر بركتى بوده است كه در قرآن(294) به آن اشاره شده است. در اين آيه از واژه »رغد« براى‏بيان فراوانى  نعمت  و بركت اين سرزمين استفاده شده كه راغب اصفهانى مى‏نويسد: اين واژه به معناى پاك و فراوان است(295) با اشاره كه در اين آيه به مسئله خوردن مى شود و رغدا به عنوان حال فعل »كلوا« قرار گرفته و مى‏توان اين برداشت را درست دانست كه مراد از فراوانى و پاك در اين آيه ، فراوانى نعمت هاى خوراكى پاكى است كه بنى‏اسرائيل از خدا و پيامبرش خواسته بودند.

خداوند از اين فراوانى  سرزمينى به عنوان سرزمين مبارك ياد مى كند. اين واژه هر چند اختصاص به نعمت هاى مادى‏ندارد بلكه بركات معنوى  را شامل مى شود، در هر حال به فراوانى نعمت هاى اين سرزمين اشاره مستقيمى نيز مى كند.(296)

از ويژگى‏ هاى برجسته بيت المقدس وجود مسجدالاقصى در اين سرزمين است. اين مطلب در سوره اسراء(297) به روشنى بيان شده است. نكته قابل توجه آن است كه قرآن زمانى از مسجد الاقصى سخن مى گويد كه هنور در اختيار مسلمانان قرار نگرفته است و روميان بر آن حكومت  مى كردند و به ظاهر معبدى براى يهوديان و مسيحيان بوده است.(298) در قرآن از آن به نام خاص مسجد الاقصى ياد مى كند كه تغبير هم‏سنگ مسجدالحرام است. در حقيقت اين دو مسجد هم‏سنگ يك ديگر قرار مى گيرند و از آن به نام معبد و كليسا و يا كنيسه ياد نمى شود. اين خود نشان دهنده آن است كه در زمانى كه آيه نازل شده است دست‏كم مؤمنان از آن به نام مسجد تحليل مى كردند. اين مسئله از آن جا تقويت مى شود كه مسجدالاقصى در زمان هاى نخست بيعت تا زمانى كه در مدينه تغيير قبله انجام مى گيرد، به عنوان قبله و مسجد در نظر مسلمانان از جايگاه خاص برخوردار بوده است.

در قرآن قبله بودن مسجد الاقصى آمده(299) كه اكنون به فرمان الهى از آن عدول شده و مى بايست كه مسجد الحرام به عنوان قبله قرار گيرد.

مى توان اين برداشت را تقويت كرد كه در كاربرد مسجد الاقصى و مسجد الحرام در سوره اسراء به طور نمادين به مسئله قبله بودن اين دو مسجد و قداست و جايگاه خاص َآن اشاره مى شود كه محل سير و معراج پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بوده است.

در همين آيه به اين نكته نيز توجه داده شده است كه بركت سرزمين پيرامونى مسجد الاقصى به خاطر وجود اين مسجد و قبله گاه بودن آن است. در حقيقت وجود مسحد الاقصى كه قبله نخستين مسلمانان بوده خود عاملى براى‏بركت و فراوانى روزى مادى و معنوى اين سرزمين مى باشد.

اين مسجد از زمان هاى گذشته مورد احترام يهوديان و مسيجيان بوده است، ولى يهوديان كه خود را تنها دين برحق الهى مى دانستند با مسيحيان با خشونت بر خورد مى كردند و نمى گذاشتند كه آنان از اين مسجد براى مراسم عبادى ‏خويش استفاده كنند.

قرآن در آيه ‏اى درباره رفتار يهوديان  نسبت به مسجد الاقصى  و اهمال و تخريب آن و نيز بازداشت مسيحيان از بهره گيرى از آن مسجد مقدس مى‏فرمايد : »و من اظلم ممن منع مساجد اللَّه ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها اولئك ما كان لهم ان يدخلوها الا خائفين «؛(300) چه كسى ستمگر تر از كسانى است كه مردمان را از مساجد خدا باز مى داشتند تا در آن مساجد ياد خدا نشود و مى كوشيدند تا آن مساجد رو به ويرانى رود و خراب شود . آنان جز در حالى كه ترسندگان بودند در آن مساجد در مى آمدند.

در اين آيه چنان كه صاحب مجمع البيان بيان مى كند مراد از مساجد مسجد الاقصى است كه يهوديان نه تنها خود در آبادى آن نمى كوشيدند بلكه در گزارش هايى كه تاريخ نيز آن را تاييد مى كند با جلوگيرى از بهره گيرى ديگران از آن كارى كردند تا رو به ويرانى نهاد و زمانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله براى معراج به آن جا رفته بود ويرانه بود كه بعدها پس از فتح اسلامى ساخته  و بازسازى شد.(301)

فخر رازى در باره كسانى كه از ورود به مساجد خدا از سوى يهوديان منع شده بودند مى نويسد كه اين گروه مسيحيان فلسطين بودند كه هر گاه مى خواستند وارد مسجد الاقصى براى عبادت شوند با ترس و خوف از رفتار يهوديان به آن جا مى رفتند و عبادت مى كردند.((302)

به هر حال در گزارش هاى قرآن به اين نكته اشاره شده است كه مسجد الاقصى مكانى مقدس براى يهوديان، مسيحيان و مسلمانان بوده است . اين در صورتى است كه رفتار يهوديان را نسبت به مسيحيان از آن رو بدانيم كه آنان نمى خواستند غير از خودشان كسانى ديگر از اين مكان مقدس استفاده كنند. البته رفتار يهوديان دوران پيامبر با مسجد كه مى گذاشتند تا تعمير نشود و خود به ويرانى بگذارد را اين گونه توجيه كنيم كه آنان هر چند كه اين مكان را مقدس مى شمردند و خود براى عبادت هاى گاه و بى گاه از آن بهره مى‏بردند ولى تلاشى براى آبادانى  آن نداشته و مى‏گذاشتند تا به ويرانى  و خرابى رود. اين شايد بازتاب قداستى بود كه مسيحيان از اين مكان به عمل مى آوردند و مى كوشيدند تا عبادت خويش را در آن مكان به جا آورند.

اين سخن از آن جا تأييد مى شود كه يهوديان و مسيحيان هر دو اين مكان را همانند مسلمانان آغازين قبله نماز خود مى‏دانستند و بدان سو نماز و دعا مى  گذاشتند، چنان‏كه اين مسئله در آيات مربوط به تغيير قبله براى مسلمانان اشاره شده است.

از امير مؤمنان على عليه السلام روايت شده است كه بيت‏المقدس و مسجدالاقصى يكى از چهار مكان مقدس در دنياست كه عبارتند از: مسجدالحرام ، مسجد الاقصى و بيت‏المقدس ، مسجد النبى و مسجد كوفه.(303)

 

قدس و يهوديان

آنچه در گزارشى از تورات، سرزمين مقدس فلسطين ، سرزمين موعود يهوديان دانسته شده است. برخى از مفسران با توجه به آياتى كه سرزمين هاى شرق و غرب بيت المقدس و فلسطين را به عنوان ميراث ايشان بيان كرده است بر اين باورند كه همه مناطق خاورميانه و دست كم از نيل تا فرات سرزمين موعود ايشان است.

خداوند در قرآن مى‏فرمايد: »و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمت ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا« ؛(304) ما سرزمين هاى شرقى  و غربى آن سرزمينى كه مبارك گردانيدم را به قومى به ارث داديم كه به استضعاف كشيده شده بودند و اين گونه حكم نيكو و زيباى خداوند بر قوم بنى اسرائيل به سبب صبر و مقاومت در راه دين به كمال رسيد.

در اين آيه قوم بنى اسرائيل بر سرزمين فلسطين و يا بيت المقدس و شرق و غرب آن از سوى خداوند چيره و مسلط شدند ؛ زيرا مستضعفانى بودند كه در راه دين خدا پايدارى و مقاومت كرده بودند و اين پاداش مقاومت و پايدارى‏ايشان بود.

در اين آيات و نيز آيات ديگر(305) ماجراى قدرت گرفتن و تسلط بنى اسرائيل بر سرزمين فلسطين و پيرامون آن پس از بيان ماجراى غرق شدن فرعونيان بيان شده و در سوره شعراء(306) نيز به صراحت و شفافيت از جانشينى ايشان به جاى‏فرعونيان ياد شده است.

به نظر مى رسد با توجه به سلطه فرعونيان بر سرزمين هاى فلسطين و اطراف آن ، منظور از اين آيات استخلاف و تسلط بنى اسرائيل در جاى فرعونيان و كشورهاى مستعمره ايشان است كه شامل تسلط بر سرزمين فلسطين و شام و اردن باشد.(307)

قرآن در آيات ديگرى اين دولت و چيرگى ايشان را محدود به عواملى كرده است. از اين رو برخى از مفسران و دانشمندان اسلامى هنگام سخن گفتن از دوگانگى و تعارض در فرمان خداوند مبنى بر واگذارى سرزمين هاى مقدس به بنى اسرائيل از يك سو و حرام شمردن ورود ايشان به آن سرزمين ها در آيات 21 و 26 سوره مائده اين حكومت و وارثت و خلافت را مشروط به طاعت و بندگى خدا دانسته اند.(308) زيرا چنان‏كه بيان شد يهوديان در همان زمان به خاطر تخلف از فرمان خداوند دچار سرگردانى شده و چهل سال در تيه و بيابان هاى اطراف بيت المقدس و فلسطين مى‏ گشتند و اجازه ورود به شهر و آباديى را نداشته اند. بنابراين همان گونه كه در آغاز از نعمت وراثت به جهت طغيان و سركشى بازماند ، هر زمانى ديگرى كه چنين كنند از آن جا رانده خواهند شد.

خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: »و يستخلفكم فى الارض فينظر بما تعملون« ؛(309) آنان را بر زمين خليفه گردانيديم تا بنگريم چگونه عمل مى‏كنند. در حقيقت خلافت ايشان براى روشن شدن عمل كرد آنان است. اگر به خوبى و درستى‏عمل كنند از آن سود مى  برند. بنابراين خلافت ايشان مشروط به عمل كرد درست ايشان بوده است. اين نكته در آيات ديگرى به خوبى بيان شده است.

در گزارش هاى قرآن از وضعيت بيت المقدس و حكومت يهوديان به خوبى بر مى آيد كه آنان زمانى كه بر پايه آموزه هاى وحيانى عمل مى كردند از حكومت و اقتدار بر سرزمين برخوردار بودند، ولى همين كه  عمل كردى نادرست داشتند نه تنها حكومت و قدرت از ايشان گرفته شد بلكه مجبور به ترك خانه و كاشانه خود شدند.

خداوند درآغاز سوره اسراء نيز از سلطه اقوامى ديگر بر سرزمين هاى مقدس براى مجازات بنى اسرائيل ياد مى كند و از تكرار آن در صورت بدكردارى دوباره آنان خبر مى‏دهد و مى‏فرمايد: »و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين ... فاذا جاء وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد ... فاذا جاء وعد الاخره ليسئوا وجوهكم و ليدخلوا المسجد ... و ان عدتم عدنا« ؛(310)

در اين آيات به روشنى از دو تمرد ياد مى شود كه يكى پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله اتفاق افتاده است كه موجب شد تا بخت النصر بر ايشان بتازد و ايشان را به بردگى به بابل برد و قرن‏هاى طولانى گرفتار باشند و ديگر وعده اى است كه هنوز انجام نشده است. در اين آيات مى فرمايد كه ايشان دوباره از نظر جمعيت و مال به اندازه قدرتمند شوند كه بتوانند بر فلسطين چيره شوند و آن گاه باز اگر طغيان كردند و و بدكردارى را پيشه خود ساختند ما نيز باز مى گرديم و با ايشان چنان كنيم كه مرتبه نخست انجام داديم . ظاهرا اين همان زمانى است كه يهوديان دوباره با جمعيت و قدرت و مال فراوان وارد بيت المقدس شدند و مسجدالاقصى را در تصاحب گرفته اند. اين بار نيز دست به خون و خون ريزى‏زده و بر خلاف آموزه هاى  وحيانى كه به ايشان حكم كرده است كه مردمان را از خانه هايشان آواره نسازند ( قرآن اين حكم را در سوره بقره آورده است )باز ايشان مردمان فلسطين را آواره ساخته و به دولت مردان خويش مى‏گويند تا مردمان اين جا را نكشيد و يا از خانه هايشان بيرون نكنيد ما به اين سرزمين نمى  آييم و دولت مردان نيز براى رضايت يهوديان دست به جنايت و كشتار مى زنند و خانه هاى فلسطينان را به عنوان قوم جبار و گروهى سركش و تروريست خراب مى سازند و جوانانشان را مى كشند و زنان و مردانشان را آواره مى سازند. اين زمان دوباره طغيان را آغاز كرده اند و اين گونه است كه خداوند چنان كه وعده داده است كه اگر ايشان دوباره همان رفتار را پيش گيرند ما نيز همانند قبل عمل مى كنيم به زودى ايشان را آواره مى سازد.

نگاهى به جنگ سى سه روزه

در نيم سده گذشته كه برخى از يهوديان در قالب تشكلى سياسى به نام صهيونيزم به سرزمين هاى مقدس بازگشته اند، با رفتارى وحشيانه كوشيدند تا مردمان سرزمين هاى مقدس را از آن جا آواره سازند و بر خلاف پيمان قرآن در اين سرزمين هاى به تباهى و فساد پرداختند. تلاش هاى صهيونيست ها براى تخريب مسجد به عنوان پژوهش هاى‏تاريخى  و باستان شناسى رفتار زشت و نابهنجارى است كه از آن باز داشته شده اند ولى با همه اين ها حتى بر خلاف آموزه هاى توراتى عمل كرده و به تخريب خانه ها و كاشانه مردمان پرداخته و زنان  و سالخوردگان را به بدترين شكل مورد اذيت و آزار قرار مى دهند.

خداوند در قرآن مى فرمايد: »و اذ اخذنا ميثاقكم لاتفسكون دماءكم و لاتخرجون انفسكم من دياركم ثم اقررتم و انتم تشهدون« ؛(311) و ياد آور هنگامى كه از شما يهوديان پيمان گرفتيم تا خون يك ديگر نريزيد و برخى از شما ديگرانى را از خانه ها و كاشانه هايشان آواره نسازد، ولى شما بر خلاف آن عمل كرديد و رفتار آنان را تاييد نموديد در حالى كه شاهد بر آن كارها بوديد و اين اعمال جلوى چشمانتان انجام مى شد.

اينان مردمانى هستند كه با خودشان چنين رفتارى وحشيانه اى در پيش گرفته اند و حتى گاه يك ديگر را اسير مى‏كردند و در برابر آزاديشان پول و مال مى  خواستند در حالى گرفتن آن بر ايشان حرام بود.(312)

در طول اين نيم سده كه از قدرت و چيرگى بنى اسرائيل و يهوديان صهيونيزم بر سرزمين هاى مقدس فلسطين مى‏گذرد روزى نيست كه ايشان برخلاف آموزه هاى تورات عمل نكرده و دست به كشتار و جنايت ضد بشريت نزده باشند. از اين رو مصداق بارز و آشكار مفسد فى الارض(313) مى باشند كه قرآن به آن وعده داده و بيان داشته است كه در اين مرتبه دوم نيز همانند فرعون استكبار مى ورزند و علو و برترى بر ديگران را مى جويند.(314) بنابراين همانند گذشته انسان هايى را بر ايشان مى گماريم كه در تمام سرزمين هاى مقدس در پى اين ستمگران مى گردند تا ايشان را يافته از دم شمشير بگذرانند و بكشند.((315)

در آيات قرآن بيان شده كه ايشان در هنگام چيرگى و تسلط دوباره بر زمين هاى مقدس از نظر جمعيت و ثروت برترى‏مى  يابند(316) و چنان كه مى دانيم در زمان ما بيش از نيمى از ثروت بشر در اختيار آنان است و برزگ ترين تراست ها و كارتل هاى نفتى و غير نفتى و شركت هاى بزرگ چند مليتى از آنان يهوديان صهيونيزم است كه با اين پول و ثروت در سرزمين هاى اشغالى و مقدس جنايت مى كنند.

در سال 1385 با برنامه اى از پيش تعيين شده و تحت آزادى دو گروگان به لبنان كه در آيات قرآنى بخشى از سرزمين هاى مقدس به شمار مى آيد يورش برده و آن جا را به خاك و خون كشيدند. اما مقاومت قوى حزب اللَّه و مردم مقاوم جنوب لنبان نشان داد كه باز اين دست خداست كه به يارى مظلومان آمده و شكست تلخى را بر صهيونيست ها  وارد ساخته است تا مقدمه اى شود كه اين بندگان خدا به تغبير قرآن از سوى خدا  مأمور شوند تا دوباره در سرزمين هاى‏ مقدس در جست و جوى  خانه به خانه يهوديان صهيونيزم تباهكار و گردنكشى باشند و ايشان را بكشند .

تعبير خلال الديار به معناى جست و جوى شهر به شهر و يا خانه به خانه است. اكنون زمان آن رسيده است تا مردان خدا به حكم الهى نشان دهند كه هر تباهكار و مستكبرى كه در خانه خدا و سرزمين هاى مقدس تباهى و فساد كند مى‏ بايست طعم و مزه مرگ را با تيرهاى رزمندگان خدا بچشند.

 

259) طه، آيات 12 - 11.

260) مائده، آيه 21.

261) ر.ك: بقره، آيه 61 .

262) ر.ك: بقره، آيه 59 - 58 .

263) مائده، آيه 22.

264) همان، آيه 23.

265) همان، آيه 25.

266) همان، آيه 26.

267) همان، آيه 21.

268) ر.ك: اعراف، آيه 137 ؛ يونس، آيه 93 و اسراء، آيه 104.

269) اعراف، آيه 137.

270) انبياء، آيه 71.

271) الكشاف ؛ زمخشرى ، ج 3، ص 126.

272) كتاب مقدس ، تكوين 5  سطر 12.

273) همان، 7، سطر 9 تا 15.

274) يونس، آيه 93.

275) مؤمنون، آيه 50 .

276) الموسوعة الفلسطينيه، ج 3؛ ص 510 ذيل مدخل قدس.

277) دايره المعارف تشيع، ج 3، ص 558 .

278) التحرير و التنوير، ج 12 ص 162.

279) تفسير قرطبي، ج 6 ص 83 .

280) مجمع البيان، ج 3 ص 276.

281) بحارالأنوار، ج 13 ص177.

282) الميزان،  ج 14ص 137.

283) آل‏عمران، آيه 96 و انعام، آيات 9 و 155.

284) اسراء، آيه 1.

285) دخان، آيه 3.

286) قاموس كتاب مقدس، ص 685 .

287) همان، ص 34.

288) التحرير و التنوير، ج 6، ص 162.

289) تفسير نمونه، ج 4 ص 237 و نيز ج 12 ص 313.

290) مجمع البيان، ج 1 و 2 ص 247.

291) بقره، آيه 58 .

292) مفردات، ص 358.

293) اسراء، آيه 1.

294) همان.

295) مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 774.

296) بقره، آيات 142 و 143.

297)   .

298) ر.ك: مجمع البيان، ج 1 و 2 ص 361.

 

299) تفسير كبير، ج 2 ص 12.

300) دايرةالمعارف تشيع، ج 3، ص 558 .

301) اعراف، آيه 137.

302) ر.ك: يونس، آيه 93 و اسراء، آيات 17 و 104.

303) آيه 59 .

304) تفسير المنار، ج 9، ص 98 و نيز تفسير كبير، ج 14، ص 221.

305) الميزان، ج 5 ، ص 289  و نيز تفسير كبير، ج 11، ص 197.

306) اعراف، آيه 129.

307) اسراء، آيات 8 - 4 .

308) بقره، آيه 82 .

309) بقره، آيه 83 .

310) اسراء، آيه 4.

311) همان.

312) اسراء، آيه 5 .

313) اسراء، آيه 6 .

314) همان.

315) به قول علامه حسن زاده آملى: خلق نقش خدايند و كسى حق ندارد نقش خدا را تغيير دهد مگر به فرمان نقّاش چون اجراى حدود.

316) آل عمران، آيه 164. منّت به معناى نعمت سنگين است نه منّت به اصطلاح معروف.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.